سلطان سبیل ایران ؛ مردی با سبیل های یک متر و نیمی! ، سبیل هایم موقع خواب زیر بالش گیر می نماید ، این سبیل ها سبیل های الواتی نیست
به گزارش وبلاگ ساعت دیواری، ایرانی ها هم سرشان درد می نماید برای سوژه سازی؛ نمونه اش همین فضل الله بیرانوند خودمان، معروف به فضلی سبیل؛ مردی با سبیل بلند و عجیب و غریب.
به گزارش وبلاگ ساعت دیواری، تا به عکس هایش خیره نشوید و این گفت وگو را نخوانید به عمق ماجرا پی نمی برید. این مرد متولد سال 1314 است و 20 سال تمام سبیل هایش را کوتاه نکرد، آن هم فقط به خاطر عشق به سبیل. البته او به خاطر یک حادثه تلخ روزی تصمیم گرفت با سبیل های جادویی اش برای همواره خداحافظی کند. ماجرا را از زبان خود او که از دل یک گفت و گوی قدیمی با مجله وبلاگ ساعت دیواری سرنخ که سال 1388 منتشر شده است بخوانید.
سلطان سبیل ایران دیگر پیر شده است و خبری هم از آن سبیل های بلند نیست
این همه سبیل آخر چرا؟
من دو علت برای این کار داشتم؛ اول اینکه علاقه شخصی به سبیل داشتم و از اینکه سبیل هایم بلند و طولانی باشد خیلی شادمان می شدم. علت دوم هم این بود که سبیل هایم رشد بی نظیر و فوق العاده ای داشتند. به همین دلیل حیفم آمد نگذارم بلند شوند.
آن زمان که سبیل داشتی آن ها را متر کردی ببینی چقدر است؟
در بلندترین حالت، مقدار سبیل هایم وقتی که از دو طرف آنها را به حالت افقی می کشیدم به 150 سانتی متر می رسید.
تو راننده مینی بوس و کشاورز هستی، این سبیل ها دست و پایت را نمی بست؟
چرا، خیلی وقت ها مزاحم کارم می شد ولی من مدارا می کردم.
موقع خواب چی؟
موقع خواب، به خصوص وقتی که در رختخواب غلت می زدم زیر بالش گیر می کرد.
کسی با سبیل هایت مشکل نداشت؟
مردم خرم آباد همه من را می شناسند و می دانند که این سبیل ها سبیل های الواتی یا قرتی بازی نیست کاری به سبیل هایم ندارند.
تا حالا کسی به تو گفته از سبیل هایت می ترسد؟
چند نفری این را به من گفته اند ولی در برخوردهای بعدی وقتی فهمیدند آدم خوش اخلاقی هستم ترسشان بر طرف شد و دیگر مرا با ترس نگاه نکردند.
بچه های خودت چی؟ وقتی کوچک بودند نمی ترسیدند؟
علاقه پدر به فرزند یک علاقه قلبی است. بچه های من هم به خاطر علاقه قلبی من به آنها و چون از بچگی با من بزرگ شده اند از من نمی ترسند و خیلی هم با من راحت هستند.
برخورد مردم کوچه و خیابان با تو چطور است؟
شاید در نگاه اول از دید یک آدم غریبه چهره ای خشن و ترسناک داشته باشم ولی از زبان مردم خرم آباد، بارها شنیده ام که فضلی سبیل آدم بسیار نازک دل و خنده رویی است. از طرفی چون آدم اجتماعی ای هستم و در عزا و شادی مردم و دوست و آشنا شریک می شوم و همه هم مرا می شناسند و از خصوصیات اخلاقی ام با خبر هستند، به من احترام می گذارند.
سبیل هایت را چند سال نزدی؟
حدود ده سال دست به این سبیل ها نزدم تا به این قد و قامت در آمد.
در ایران رقیب هم داری؟
فکر نمی کنم کسی در ایران سبیل هایش به بلندی سبیل های من باشد.
با همین قیافه خواستگاری رفتی؟
آن زمان سبیل هایم معمولی بود، بعد از ازدواج تصمیم گرفتم سبیل هایم را بگذارم بلند شوند.
سبیل برایت شانس هم آورده؟ ظاهرا یک مینی بوس برنده شده ای، ماجرایش چیست؟
برای خرید مینی بوس ثبت نام نموده بودم و مبلغ ناچیزی هم به عنوان پیش پرداخت واریز نموده بودم تا بعد از گرفتن مینی بوس، بقیه آن را به صورت اقساط پرداخت کنم. چند سال پیش، فرماندار وقت مانع تحویل مینی بوس به من شد. وقتی پیش او رفتم تا علتش را بپرسم گفت تنها راه واگذاری مینی بوس به شما این است که سبیل هایت را کوتاه بکنی، در غیر این صورت خبری از مینی بوس نیست. من هم گفتم، نه مینی بوس را می خواهم نه سبیل هایم را کوتاه می کنم! بعد از چند ماه دوباره فرماندار مرا خواست و مینی بوس را تحویل من داد و گفت قسطش را هم نمی خواهد پرداخت کنی.
تا حالا شده از اینکه مردم در کوچه و خیابان زل بزنند به سبیل هایت ناراحت بشوی؟
چرا باید ناراحت شوم؟ من به سبیل گذاشتن علاقه دارم و مردم هم از تماشا آنها لذت می برند و گل از گلشان می شکفد.
اگر پسرهایت بخواهند مثل خودت سبیل بگذارند به تو برنمی خورد؟
خودشان مختارند. البته فکر نمی کنم بتوانند با من رقابت نمایند.
وقتی سوار مینی بوس هستی و مسافران به جای اینکه در طول سفر به در و دشت و گل و درخت ها نگاه نمایند به سبیل های تو خیره می شوند، چه حالی می شوی؟
وقتی مردم علاقه دارند و من هم سبیل هایم را از سر عشق گذاشته ام، دیگر چه ناراحتی ای می توانم داشته باشم؟
خاطره ای هم از برخورد مردم با خودت داری؟
چند سال پیش که با مینی بوس خودم به تهران رفتم، در یک خیابان پشت چراغ قرمز گیر کردم. یکدفعه بوق های ممتد ماشینی که کنارم ایستاده بود توجهم را به خود جلب کرد. یک مرتبه دیدم تمام ماشین های چپ و راست من با تماشا سبیل های من آغاز به بوق زدن کردند! با صدای بوق ماشین ها، عابرهایی که از کنار خیابان رد می شدند هم متوجه من شدند و همه مردمی که آنجا بودند آغاز کردند به دست تکان دادن. من هم که پشت فرمان بودم، با دو دست دو طرف سبیلم را گرفتم و به چپ و راست تکان دادم و این جوری به ابراز احساسات مردم جواب دادم.
موقع غذا خوردن سبیل هایت مزاحمت نبود؟
نه، موقع صرف غذا آنها را پشت گوشم می اندازم.
فکر می کنی اگر کسی این گزارش را بخواند و بخواهد سبیلی به مقدار سبیل تو بگذارد پیروز می گردد؟
بعید می دانم، چون رشد سبیل های من استثنایی است و شخص دیگری اگر بخواهد یک پنجم این سبیل ها را هم بگذارد، سبیلش دچار مو خوره می گردد.
مردم چند شهر سبیل هایت را از نزدیک دیده اند؟
چون راننده هستم به بیشتر شهرهای ایران رفته ام.
آنها چه واکنشی نشان دادند؟
معمولا خیره می شوند، برخی ها هم عکس می گیرند. البته برخورد مردم شهرهای سنندج، بوکان و کرمانشاه تماشای است. چند سال قبل، یکی از دوستان راننده ام تعریف می کرد وقتی به بوکان رفته بوده، یک فروشنده عکس و پوستر را دیده که عکس من را در بساطش گذاشته بوده و مدام جار می زده: عکس فضلی سبیلو، عکس فضلی سبیلو، بیا و ببر.
تا حالا از طرف بزرگترهای فامیل یا اقوام سرزنش شده ای که چرا سبیل هایت این قدر بلند است؟
در هر جمعی اختلاف نظر و سلیقه وجود دارد. برخی از بزرگترهای طایفه ما هم مخالف سبیل های من بوده و هستند ولی من به خاطر علاقه زیادم به سبیل، این سرزنش ها را به جان می خرم و گوشم بدهکار این صحبت ها و متلک های این عده نیست.
جهانگرد هایی که به خرم آباد می آیند تا حالا تو را دیده اند؟
از کشورهای مختلف به اینجا می آیند. جهانگرد هایی از ایتالیا، آمریکا و آلمان آمده اند که همه آنها بعد از تماشا من کنارم ایستاده اند و عکس های زیادی از من گرفته اند و برخی از آنها حتی یک ساعتی از من فیلم برداری نموده اند.
تا کی می خواهی سبیل هایت را کوتاه نکنی؟
تا وقتی که حال و حوصله نظافت و تمیز کردن آنها را داشته باشم.
آرایشگر مخصوص هم داری؟
نه، آرایشگر مخصوص ندارم، فقط برای اصلاح موی سرم به آرایشگاه می روم. سبیل هایم را فقط و فقط خودم مرتب می کنم چون این کار فقط کار خودم است.
موقع عکس گرفتن با آن سبیل ها چرا همواره لباس های محلی می پوشیدی؟
به این لباس ها به زبان محلی شال و ستوه می گویند. من به خاطر علاقه ام به لباس محلی، دوست دارم وقتی عکس می گیرم این لباس ها را بپوشم.
منبع: همشهری آنلاین