بررسی تغییرات افت معیشت در یک دهه گذشته؛ جولان فـقر!
به گزارش وبلاگ ساعت دیواری، هم میهن نوشت: خط فقر میانه کشوری در سال 1400 برای یک خانوار چهارنفره حدود چهار میلیون و 500 هزار تومان بود و در شهریور 1401 به هفت میلیون و 500 هزار تومان رسید. با توجه به اینکه دستمزد ها همراستا با رشد فقر، افزایش پیدا نکرده، حداقل دستمزد تصویب شده برای یک خانوار 4 نفره در سال 1401، 775 هزار تومان زیر خط فقر بوده است. متناسب نبودن درآمد و هزینه ها سبب شده در آغاز قرن تازه بیش از 30 درصد از جمعیت کشور به زیر خط فقر سقوط کند. یعنی حدود 25 میلیون و 500 هزار نفر از مردم کشور در جمعیت فقرا جای گرفته اند.
مرکز پژوهش های مجلس طی تحقیقاتی اعلام کرده است که نرخ فقر در دهه 90، 11 واحد درصد افزایش داشته و از 4/19 درصد در سال 1390 به 4/30 درصد در سال 1400 رسیده است.
همچنین در تحقیقی که معاونت رفاه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی انجام داده، نرخ فقر برای سال 1398 حدود 32 درصد نشان داده شده است. این وزارتخانه با هدف ایجاد شناسنامه رفاهی مالی برای همه ایرانیان جهت تعیین شرایط مالی خانوار ها و شناسایی فقرا و محرومین، اطلاعات مربوط به 46 زیرپایگاه را در یک بانک اطلاعاتی جامع با عنوان پایگاه اطلاعات رفاه ایرانیان تجمیع کرده است. استفاده از اطلاعات ثبتی در این پایگاه برخلاف دیگر داده های موجود که اساس آن عمومیت نمونه گیری است، امکان تحلیل شرایط فقر و رفاه خانوار ها را در سطح ملی، استانی، شهرستانی و حتی محلات و بلوک پستی با کمترین خطای ممکن فراهم می آورد.
براساس این تحقیق نرخ فقر در سال 1398 به حدود 32 درصد رسیده که بالاترین نرخ در 10 سال قبل از آن بوده است. نرخ تورم بالا، رکود مالی و کاهش پیوسته درآمد ملی سرانه باعث شده تا خانوار های ایرانی به طور مکرر در 10 سال پیش از آن با کاهش رفاه روبرو شده و در نهایت در سال 1398 در حدود 5/26 میلیون نفر زیر خط فقر قرار بگیرند. در حقیقت شوک قیمتی واردشده صرف نظر از اثر جانشینی و بی کیفیت تر شدن مصارف خانوار احتمالا بسیاری از خانوار ها را در کوتاه مدت با کاهش مصرف روبرو خواهد کرد؛ بنابراین با افزایش شدید خط فقر می توان گفت به دلیل عدم افزایش متناسب درآمد ها و نبود رشد مالی بالا به احتمال زیاد تعداد بیشتری از خانوار ها به زیر خط فقر سقوط کرده و شاهد افزایش نرخ فقر در سال های 1401 و 1402 خواهیم بود.
80 درصد جامعه روستایی سیستان وبلوچستان در فقر
اگرچه فقر به طور میانه در کل کشور افزایش یافته، اما نابرابری در استان های کشور بسیار زیاد است. بررسی ها نشان می دهد اختلاف 50 درصدی در درآمد سرانه استان ها وجود دارد. این نابرابری به گونه ای است که در حالی که میانه فقر در کشور 31 درصد است، اما این نرخ در سیستان وبلوچستان 62 درصد گزارش شده است. اگر درصد فقرا در روستا های سیستان وبلوچستان را جداگانه محاسبه کنیم، این عدد به 80 درصد می رسد.
حجت الله میرزایی، کارشناس مالی در بررسی شرایط درآمد سرانه استان ها تاکید کرده است: 85 درصد جمعیت کشور در استان هایی زندگی می کنند که درآمد سرانه شان 50 درصد کمتر از تهران است و حدود 40 درصد جمعیت کشور ساکن استان هایی هستند که نرخ بیکاری بلندمدت و پایدار بیشتر از 15 درصد در دست کم یک دهه داشته اند. این شرایط در استان هایی مانند کرمانشاه، لرستان، خوزستان و سیستان وبلوچستان به بیش از دو دهه می رسد و نرخ بیکاری در این استان ها به حدود دو برابر میانگین کشوری می رسد. او با توضیح اینکه فاصله توسعه ای سیستان و بلوچستان با تهران شبیه غنا در مقایسه با کره جنوبی است با استناد به آمار ها درآمد سرانه تهران را پنج برابر درآمد سرانه سیستان و بلوچستان اظهار داشت و این نسبت را برای سایر استان های حاشیه ای کشور هم بین سه تا چهار برابر دانست. به گفته میرزایی، بیکاری در استان های کرمانشاه، لرستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان دو برابر میانگین کشور است و در سیستان و بلوچستان نرخ فقر در جامعه شهری 45 درصد و در جامعه روستایی بیش از 80 درصد جمعیت است.
حداقل دستمزد، کمتر از خط فقر
خط فقر به دلیل تاثیری که از تورم می گیرد، صعودی است. اما آنچه بیشتر مورد توجه قرار می گیرد، تعدیل درآمد خانوار متناسب با افزایش خط فقر و یا به عبارتی نرخ فقر است. براساس تحقیقی که زهرا کاویانی، پژوهشگر حوزه فقر انجام داده خط فقر میانه کشوری در سال 1400 برای یک خانوار چهارنفره حدود چهار میلیون و 500 هزار تومان بوده است. همچنین این تحقیق برآورد کرده که این عدد در شهریور 1401 به هفت میلیون و 500 هزار تومان رسیده است.
در سال 1401 حداقل دستمزد مصوب شورایعالی کار پنج میلیون و 679 هزار تومان بوده و برای خانوار با 2 فرزند 6 میلیون و 725 هزار تومان تصویب شده است. به این ترتیب در سال 1401 حداقل دستمزد کارگر 775 هزار تومان کمتر از خط فقر بوده است.
نسبت حداقل دستمزد به خط فقر از 1392 تا 1396 روند صعودی داشته و سپس از سال 1397 روند آن کاهشی شده است. این بررسی نشان می دهد حداقل دستمزد نسبت به سالیان قبل توانایی کمتری در پوشش هزینه های خانوار دارد که همین موضوع می تواند سبب افزایش فقر در جامعه شود. حداقل دستمزد تعیین شده در هر سال برای تمام منطقه ها کشور یکسان است درحالی که وجود تفاوت های منطقه ای سبب می شود خط فقر در استان ها و شهر های مختلف متفاوت بوده و همچنین بین منطقه ها شهری و روستایی اختلاف زیادی وجود داشته باشد.
تفاوت خط فقر باعث می شود در برخی منطقه ها حداقل دستمزد پوشش بیشتر و در برخی دیگر پوشش کمتر داشته باشد. به طور مثال درحالی که در تهران خط فقر سال 1400 بیش از هشت میلیون و 680 هزار تومان محاسبه شده است، حداقل دستمزد چهار میلیون و 236 هزار تومان بوده است. در سال 1401 نیز باوجود آنکه خط فقر در تهران بیش از 7/14 میلیون تومان محاسبه شده است، اما حداقل دستمزد 6 میلیون و 725 هزار تومان تصویب شد یعنی درآمد با فاصله زیاد، زیر خط فقر بوده است.
تغییر ویژگی فقرا
ویژگی فقرا در دهه 90 با دهه های قبل یک تفاوت اساسی دارد. تا قبل از دهه 90 افراد با پیدا کردن شغل از فقر رهایی پیدا می کردند، اما در دهه 90 و با بدتر شدن شرایط اقتصاد و بروز تورم های فزاینده، شاغل بودن نمی تواند باعث عبور از مرحله فقر شود. از سال 1397 به بعد اختلاف خانوار های دارای سرپرست شاغل بین فقرا و غیرفقرا کمتر شده است به نحوی که در سال های 1399 و 1400 اختلافی بین شاغل بودن سرپرست خانوار فقیر و غیرفقیر وجود ندارد.
در سال 1400 در مجموع حدود 60 درصد از خانوار های فقیر و 61 درصد از خانوار های غیرفقیر، سرپرست شاغل دارند. در حقیقت با کاهش رشد مالی و بدتر شدن شرایط اقتصاد کلان، درآمد حاصل از شغل نمی تواند خانوار را از فقر خارج کند. افزایش فقر در دهه 90 و سال های 1397 به بعد باعث شده تا امید به خروج از فقر حتی با یافتن شغل هم وجود نداشته باشد.
شدت فقر هم افزایش یافت
علاوه بر نرخ فقر، یک شاخص دیگر هم مورد بررسی قرار می گیرد که مقدار و شدت فقر را نشان می دهد. این شاخص به نام شکاف فقر شناخته می شود. شکاف فقر میانگین فاصله درآمد هر فرد فقیر با خط فقر را نشان می دهد. در حقیقت شکاف فقر بررسی می کند که فقرا تا چه حد فقیرتر شده اند؛ بنابراین هرچه شکاف فقر بیشتر و به یک نزدیک تر باشد به این معناست که فاصله درآمد فقرا با خط فقر کمتر است.
طبق بررسی اجرا شده از طریق زهرا کاویانی از سال 1396 به بعد علاوه بر نرخ فقر، شکاف فقر هم بیشتر شده و در سال 1400 با اندکی افزایش نسبت به سال 1399 به بالاترین مقدار خود رسیده است. در سال 1398 و 1399 نرخ فقر تقریباً برابر بوده و حدود 31 درصد را نشان می دهد، اما در سال 1399 شکاف فقر 2/1 واحد درصد بیشتر از سال 1398 بوده است. یعنی هرچند تعداد فقرا در این دو سال مساوی بوده، اما فقرا در سال 1399 نسبت به سال 1398 فقیرتر شده اند. در سال 1400 نیز اگرچه نرخ فقر 9/0 واحد درصد کاهش یافته، اما شکاف فقر 1/0 واحد درصد افزایش یافته است. یعنی به نظر می رسد رشد درآمد های خانوار دهک های نزدیک خط فقر از دهک های زیر خط فقر بیشتر بوده و با وجود بهبود شرایط معیشت در خانوار های نزدیک خط فقر، بهبودی در شرایط معیشت خانوار های زیر خط فقر ایجاد نشده است.
نکته جالب دیگر در این بررسی کمتر شدن فاصله غیرفقرا تا خط فقر است. فقر در سال های اول دهه 90 بیشتر مختص به گروه های بسیار پایین درآمدی بوده و گروه های بالاتر هنوز فاصله بیشتری با خط فقر داشته و از رفاه نسبی برخوردار بوده اند. اما یک دهه کاهش درآمد سرانه سبب شده تا از سال 1397 به بعد فاصله غیرفقرا هم با خط فقر کم و کمتر شود. این به مفهوم آن است که فقر تنها مختص به گروه های ناتوان و یا بازمانده از رشد مالی نیست و می تواند به سایر گروه های مختلف با ویژگی های مختلف تسری پیدا کند.
سبد خوراکی ها کوچک و هزینه آن بزرگ تر شد
به جز نرخ و شکاف فقر، متغیر های رفاهی هم کاهش رفاه خانوار در سال های دهه 90 را نشان می دهد. مجموع هزینه های خانوار به عنوان یکی از معیار های رفاهی شناخته می شود. هزینه خانوار در بیشتر سال های دهه 90 به جز سال های 1395 و 1396 روند کاهشی داشته و مقدار کاهش در سه سال 1397 تا 1399 بسیار شدید و قابل توجه است. یکی از مهمترین متغیر هایی که برای بررسی شرایط رفاهی خانوار مورد استفاده قرار می گیرد، نسبت هزینه خوراک به کل هزینه خانوار است. افزایش نسبت هزینه خوراک به کل هزینه خانوار نشان دهنده آن است که خانوار سهم بیشتری از هزینه های خود را به خوراک اختصاص داده بنابراین برای سایر هزینه ها مقدار پول کمتری در اختیار دارد.
مسکن هم در بین هزینه ها نقش مهمی دارد و هرچقدر سهم مسکن و خوراک در سبد هزینه بالاتر رود، مقدار پول در اختیار خانوار برای سایر هزینه ها کمتر می شود. بررسی یک دهه گذشته نشان می دهد سهم خوراک از کل هزینه خانوار افزایش یافته و این روند افزایش نرخ فقر را تایید می کند. افزایش قیمت خوراکی ها باعث شده خانوار ها سهم بیشتری از درآمدهایشان را به غذا اختصاص دهند. اما آیا این سهم بیشتر به این معناست که به مقدار قبل توانسته اند خوراک تهیه کنند؟
پاسخ به این پرسش مهم، منفی است. در دهه 90 به جز افزایش جزئی در سال 1396، کالری دریافتی خانوار به طور پیوسته رو به کاهش بوده و مهمتر آنکه از سال 1397 به بعد میانه جمعیت نیز کمتر از حداقل کالری مورد نیاز روزانه مصرف می کنند؛ بنابراین خانوار ایرانی در روبروه با روند فزاینده فقر، هم از سایر هزینه ها کاسته و به هزینه خوراک افزوده و هم از مقدار خوراک خود کم کرده است. بررسی داده های هزینه و درآمد خانوار نشان می دهد در سال 1398 نسبت به سال 1390 میانه مصرف مرغ 11 درصد، گوشت قرمز 52 درصد، لبنیات 35 درصد و برنج 34 درصد کاهش یافته است.
افزایش قیمت ها در سال های قبل شیب زیادی داشته و خانوار ها برای تامین یک سبد کالای ثابت باید هزینه بسیار بالاتری پرداخت کنند. این در حالی است که با توجه به بررسی هایی که صورت گرفته، اولاً درآمد ها به این مقدار افزایش نیافته است و ثانیاً در صورت افزایش درآمد نیز ممکن است سهم خانوار های با درآمد پایین از این افزایش کمتر باشد و یا حتی با وجود افزایش درآمد برای بسیاری از خانوار ها این افزایش با تاخیر اجرا شده باشد. افزایش فقر و کاهش سهم سایر هزینه ها به جز خوراک و مسکن، تنها معطوف به کاهش هزینه های رفاهی نیست و می تواند پیامد های جبران ناپذیری برای خانوار داشته باشد و موجبات فقر بین نسلی را فراهم کند. به عنوان مثال سهم آموزش از کل هزینه های خانوار در دهه 90 حدود 60 درصد کاهش یافته است. کاهش هزینه های آموزش باعث می شود تا نسل بعدی کم دانش تر با سرمایه انسانی پایین تر و بهره وری کمتر باشند و بنابراین احتمال فقیر بودن آن ها بیشتر از پدر و مادرهایشان خواهد بود.
شوک ها از سال های پایانی دهه 90 شروع شد
بررسی روند نرخ فقر نشان می دهد نرخ فقر از شوک های نیمه دوم دهه 1390 تاثیرپذیری بیشتری نسبت به شوک های نیمه اول این دهه داشته است. در سال 1392 نسبت به سال 1390 نرخ فقر رشد 5/1 واحد درصدی داشته درحالی که این نرخ در سال 1398 نسبت به سال 1396 رشد 5/11 واحد درصدی داشته است.
در این 10 سال به طور طبیعی با کاهش درآمد سرانه، مصرف سرانه کل نیز کاهش یافته است. با این حال به نظر می رسد این موضوع در ابتدا و انتهای دهه 90 متفاوت بوده است. به طوری که در سال های 1391 و 1392 با وجود کاهش نزدیک به 23 درصدی درآمد سرانه اقتصاد، مصرف خصوصی حدود 5 درصد کاهش داشته است. این در حالی است که در سال های 1397 و 1398 با وجود آنکه کاهش درآمد سرانه 20 درصد بوده، مصرف سرانه کاهش نزدیک به 8 درصدی داشته است. مرکز پژوهش های مجلس در توضیح آن سه دلیل ذکر کرده است:
اول آنکه با توجه به شرایط بهتر درآمد خانوار های طبقه میانه در زمان شوک دوره اول (1390 تا 1392) با وجود کاهش قابل توجه درآمد سرانهْ مصرف خانوار سه واحد درصد کمتر از شوک دوره دوم کاهش یافت و این کاهش درآمد با کاهش نرخ پس انداز جبران شد. درحالی که در روبروه با شوک های نیمه دوم دهه 90 به دلیل عدم جبران کاهش درآمد های ناشی از شوک دوره قبل عملاً توان واکنش به شوک درآمدی به خصوص در طبقه میانه درآمدی کاهش یافته و خانوار ها با کاهش مصرف به شوک واکنش نشان داده اند که این موضوع باعث افزایش قابل توجه نرخ فقر نیز شده است. دلالت این موضوع آن است که با کاهش نرخ های پس انداز توان تشکیل سرمایه در اقتصاد تا حد زیادی کاهش یافته و خواهد یافت.
دلیل دوم از منظر نظریه فریدمن قابل بررسی است. براساس این نظریه مصرف فرد تابعی از درآمد دائمی مورد انتظار فرد است. در تبیین این موضوع باید گفت در سال های 1390 تا 1392 خانوار با وجود کاهش درآمد این کاهش را موقتی تصور کرده و به همین دلیل مصرف را به مقدار قابل توجهی کاهش نداده درحالی که در نیمه دوم این دهه موضوع فرق دارد و خانوار با دائمی فرض کردن شوک، مصرف خود را تا حد زیادی کاهش داده است. دلیل سوم را می توان در افزایش بیشتر قیمت خوراکی ها در دوره دوم تحریم ها نسبت به دوره اول جست وجو کرد. در دوره اول تحریم ها نرخ تورم نقطه به نقطه خوراکی ها در اوج خود به 57 درصد رسیده بود، با این حال در دوره دوم تورم خوراکی ها نرخ های 103 و 92 درصد را ثبت کرد.
منبع: فرارو