باید ترجمه شویم تا جهان ما را بخواند، هدف ما معرفی ادبیات ایران به جهانست
به گزارش وبلاگ ساعت دیواری ، چند روز پیش شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم، در صفحه اینستاگرامی خود اعلام کرد که از این پس با تشکیل تیمی از مترجمان کاربلد زیر نظر خود، به شکل رسمی اقدام به ترجمه آثار ادبی فارسی به زبان انگلیسی می کند. در متن این پیام آمده بود: به اطلاع دوستان نویسنده ای که مایل اند داستان های کوتاه یا رمان خود را به زبان انگلیسی ترجمه کنند، می رسانم که یک تیم ترجمه ادبی تخصصی زیر نظر من مشغول دریافت سفارش ترجمه هستند. البته ما کار شما را فقط ترجمه (و ویرایش) می کنیم و تضمینی جهت چاپ آثار نمی دهیم؛ ولی می توانیم صاحب اثر را با آژانس های ادبی معتبر مرتبط کنیم. انتشار این خبر باعث شد تا به سراغ شیوا مقانلو برویم و با او درباره این موضوع صحبت کنیم.
چه شد که به فکر تشکیل گروهی از مترجمان برای ترجمه آثار فارسی به انگلیسی افتادید؟
پروژه ترجمه آثار ادبی از فارسی به انگلیسی خیلی وقت است که ذهنم را مشغول کرده و در واقع ایده جدیدی نیست. در چند سال اخیر که من در حد وسع خودم در نمایشگاه ها و جشنواره های بین المللی کتاب شرکت کردم، بیشتر به لزوم این اتفاق پی بردم؛ چراکه شما در قدم اول برای ورود به بازار جهانی، باید اثری به زبان انگلیسی داشته باشید. هرچقدر هم که به نمایشگاه ها برویم ولی تا کارهای مان ترجمه نشوند، اتفاقی برای ادبیات مان رخ نمی دهد؛ اصلا کسی به سراغ غرفه ایران نمی آید و قراردادی بسته نمی شود.
شخصا دوست دارم چه از کتاب های چاپ شده و چه از کارهای به هر دلیل چاپ نشده، آنهایی را که ظرفیت خوبی دارند ترجمه کنیم. به هرحال علاوه بر کتاب، داستان های کوتاه یا فیلمنامه هایی هم هستند که نویسندگان شان مایل به شرکت دادن آنها در مسابقات مختلف جهانی اند. خلاصه، گرچه من این موضوع را به تازگی در صفحه شخصی ام اطلاع رسانی کرده ام اما از یکی دو سال پیش من و تیم ام چندین کار را با همین هدف ترجمه کرده ایم.
این تیمی که از آن صحبت می کنید، از چه افرادی تشکیل شده است؟
از افراد کاربلدی که بیشتر آنها از شاگردان درجه یک خودم در کارگاه های ترجمه هستند. عده دیگری از دوستان مترجم نیز با ما همکاری دارند که همگی از دوستان حرفه ای من هستند که کارشان را رصد کرده ام و آثار قابل قبولی تولید کرده اند که مورد تایید من است.
نحوه فعالیت این مترجمان به چه شکل است؟
روال کار به این شکل است که ابتدا خودم کار پیشنهاد شده را بررسی می کنم و اگر متوجه شوم قابلیت ترجمه دارد، آن را به یکی از افراد تیم تحویل می دهم و نظر او را هم جویا می شوم و با هم در مورد زمان و شرایط تحویل ترجمه همفکری می کنیم. بعد از اتمام ترجمه توسط وی هم، من دوباره ترجمه را بررسی می کنم تا اگر موردی هست (از نظر مطابقت و صحت و لحن و ...) رفع اش کنیم. اینجا کار ترجمه از نظر ما تمام شده و وقت ویرایش اثر است. در این مرحله ما دو پیشنهاد داریم. پیشنهاد نخست این که کتاب را به ویراستاران خارجی پیشنهادی مان در خارج از کشور بسپاریم که طبیعتا هزینه ویرایش شان متفاوت و جدا خواهد بود. پیشنهاد دوم، استفاده از ویراستاران مسلط به ترجمه از فارسی به انگلیسی است که در داخل کشور فعالیت می کنند، که در این صورت هزینه ویرایش بخشی از دستمزد کلی تیم ما خواهد بود. بنابراین متن حداقل از زیر چشم سه نفر رد می شود تا نهایی شود.
چرا برای ترجمه آثار به زبان های خارجی به سراغ مترجمان فارسی زبان رفتید. خیلی ها معتقدند که مترجم یک اثر باید متعلق به زبان مقصد باشد تا بتواند آن اثر را مناسب با فرهنگ خودش برگرداند. شما به این موضوع اعتقادی ندارید؟
ما به دو دلیل مجبور به این کار هستیم؛ اول اینکه تعداد انگلیسی زبانانی که بر زبان و ادبیات فارسی مسلط باشند و بتوانند ادبیات فارسی را به راحتی ترجمه کنند و اهل کار و تعامل هم باشند، به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد. نمی خواهم وارد مباحث فنی ترجمه بشوم اما تعداد آدم هایی که به زبانی صحبت می کنند می تواند خیلی زیاد باشد و در عین حال بخشی که بتوانند ادبیات آن زبان را بخوانند و به ترجمه اش ورود کنند، خیلی کم. برای مثال، ما 80 میلیون ایرانی هستیم که بخش قابل توجهی می توانند به زبان فارسی صحبت کنند، اما اگر از همه ما امتحان دستورزبان گرفته شود به نظرتان چند درصدمان نمره قابل قبول - یا اصلا بگوییم نمره قبولی! می گیریم؟ خیلی کم! دقیقا در بحث ترجمه انگلیسی نیز چنین وضعیتی داریم. دوستان بومی یا نیتیو ما در کشورهای دیگر که به زبان و ادبیات فارسی علاقه و تسلط داشته باشند بسیار کم اند و اگر ما با پتانسیل موجود شروع نکنیم 20 سال دیگر هم اتفاقی رخ نمی دهد!
دلیل دوم این که، آن آشنایی مهمی که مترجم باید با زبان مقصد داشته باشد، صرفا به معنای انگلیسی زبان بودنش نیست. من مسائل زیادی درمورد درک و برداشت متون فارسی از سوی مترجمان خارجی دیده ام که گرچه ساختار زبان فارسی را خوب می دانند ولی اصطلاحات فرهنگ عامه و امثالهم را بلد نیستند و برخلاف زبان انگلیسی، دیکشنری ها و فرهنگ های لغت معتبر کاغذی یا الکترونیکی هم نداریم که فارسی را به روز و دقیق منتقل کنند. اصل واجب، آشنا بودن هر دو طرف ماجرا به مسائل فرهنگی کشور خودشان و کشور مقابل است و البته ترجیح ما این است که ویراستاری که آخر از همه کار را می خواند، انگلیسی زبان باشد.
یعنی حرف شما این است که احتمال دارد، مترجم انگلیسی زبان هم دچار اشتباه شود؟
بله دقیقا. چند سال پیش یک دوست مترجم خیلی باسواد و مسلط خارجی، کتابی را از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده و حین کار به مسئله ای برخورده بود که خودش همیشه آن را با خنده برای ما تعریف می کند. او در جایی از داستان به عبارت بچه ها گل کوچک بازی می کنند برخورده و تصورش این بوده که بچه ها با یک گل کوچک یا (little Flower) بازی می کنند و نزدیک بوده به همین شکل هم ترجمه کند! پس با اینکه وی بومی زبان مقصد است و ریزه کاری های زبان خودش را می شناسد، باز هم با مشکل روبه رو شده است. در چنین شرایطی، باز من این دلگرمی را دارم که وقتی همکار ایرانیم شروع به ترجمه داستانی می کند، معنای ابهامات و بازی های زبانی و استعاره های به کاررفته در داستان را می داند. دیگر هنر اوست که بشود و ببیند این استعاره های فارسی در زبان انگلیسی به چه شکلی استفاده می شوند.
برخورد شما با کسانی که قصد ترجمه اثری را دارند چگونه است؟ منظورم این است که شما مثل یک دارالترجمه هر سفارشی را قبول و ترجمه می کنید یا ملاک ها و معیارهای معینی دارید؟
ما هر متنی را قبول نمی کنیم؛ خیلی از دوستان تمایل دارند آثارشان ترجمه شود و داستان کوتاه یا رمان شان را می فرستند؛ اما ملاک ما صرفا این نیست. اگر قرار بود صرفا مالی به این قضیه نگاه کنیم، خب چه کسی از پول بدش می آید! اما ما ملاک داریم. البته جنبه مالی این کار مهم است و دوستان باید امکان پرداخت داشته باشند اما ماخودمان هم کار را از نظر زبان و محتوایی می سنجیم. لطفا این تصور ایجاد نشود که ما ممیزی می کنیم! نه، ما بررسی می کنیم که داستان ایا اولا ترجمه پذیر است یا خیر، و ثانیا استانداردهای لازم یک اثر ادبی را دارد یا نه. بسیاری از داستان های فارسی، حتی برخی از داستان های کوتاه خود من، فقط در بستر زبان فارسی رخ داده اند و قابلیت ترجمه ندارند؛ یعنی داستان با استفاده از قابلیت های ظرف زبان فارسی نوشته شده و نمی شود ترجمه اش کرد.
با توجه به نکته ای که شما متذکر شدید، تعداد مترجمان زبان فارسی کم است و مخاطب آن طرف مرز با ادبیات معاصر ما آشنایی ندارد؛ حال این ترس وجود دارد که نکند یک زمان به واسطه پول اثر ضعیفی ترجمه شود و مخاطب آن طرف مرز فکر کند که همه پتانسیل شعر و داستان فارسی همین است. تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟
این ترس، ترس به جایی است؛ اما من فقط جوابگوی آثاری هستم که زیر نظر خودم انتخاب می شوند و نمی توانم برای کل کسانی که در این حوزه فعالیت دارند سیاست کاری و خط مشی حرکتی معین کنم. ولی درمورد کار خودمان، تضمین می دهم کتاب های انتخابیم از آن دست کتاب های نامربوطی نباشند که در ذهن شماست. ما در همین چند وقتی که کجدار و مریز مشغول این کار هستیم، چند اثر را رد کرده ایم؛ چراکه سطح محتوایی شان قابل دفاع نبود.
پس شما هر داستانی را ترجمه نمی کنید؟
اصلا! به نظر من اسم فرد و گروهی که بالای هر پروژه وجود دارد باید اعتماد برانگیز باشد. بنابراین دلم می خواهد که اگر کسی به واسطه نام من و همکارانم با پروژه ای آشنا می شود یا کتابی را تهیه می کند، از این اعتماد پشیمان نشود. درست مثل اتفاقی که در نشر نیماژ رخ می دهد و ما با همکاری کل تیم نیماژ کتاب هایی را انتخاب و تولید کرده ایم و به آنها مهر تایید زده ایم که من تمام قد پشت شان می ایستم. چه در نیماژ و چه در این پروژه کار ردشده کم نداشتیم.
البته باید به این نکته هم توجه کنیم که تا زمانی که تعداد زیادی کتاب از فارسی به زبان های دیگر ترجمه و چاپ نشوند و مخاطبان جهانی نتوانند خودشان آثار ما را گلچین کنند، چنین ترسی هم وجود خواهد داشت. یعنی گاهی باید دل به دریا بزنیم. حالا مقانلو خودش احتیاط می کند، اما در همه زبان ها کتاب قوی و ضعیف هست و مخاطب اگر شناخت داشته باشد خودش دست به انتخاب می زند و کارهای درست را برمی گزیند. یعنی اتفاقا خوب است که آنقدر اثر فارسی ترجمه شود تا خودش ملاک خودش شود! آن وقت مترجم و آژانس خارجی هم شخصا با سختگیری و رغبت می آید سمت ما و کتاب انتخاب می کند و کپی رایتش را هم می دهد.
حالا در حوزه ترجمه از زبان های خارجی به فارسی مشکل بزرگی پیش آمده که توضیح می دهم: باید حواس مان باشد که هر اثری در چشم و هم چشمی یا مسابقه سرعت یا بنا به هر مصلحتی ترجمه نشود، چه از فارسی به انگلیسی و چه بالعکس. من شخصا طرفدار حق امتیاز هستم اما بارها دیده ام که برخی دوستان ناشر صرفا به خاطر توانایی پرداخت ارزی، خیلی سریع حق امتیاز اثری خارجی را خریداری می کنند که کار درستی هم هست اما در حین ترجمه کتاب را می سوزانند! وقتی مسابقه سرعت باشد، گاهی ترجمه فارسی به قدری بد و عجولانه می شود که منِ مترجم می مانم چه رویکردی داشته باشم: اگر کتاب را دوباره ترجمه کنم، بی اخلاقی رخ داده چون همکارم حق امتیاز گرفته؛ اگر ترجمه نکنم حق کتاب اصلی با این ترجمه ضعیف ضایع می شود.
این مشکل کجا حل می شود؟
آنجایی که ما به قدری وارد جریان حق امتیاز شویم که ناشر خارجی به خودش نگوید من به اولین ناشر ایرانی که آمد حق امتیاز می فروشم! بلکه به شناختی نسبی از بازار ادبی ما رسیده باشد و اجازه دهد یک ناشر و مترجم شناخته شده و مناسب ایرانی دست به ترجمه اثرش بزند. در کل، به نظر من اگر کتابی خودش قدرت نداشته باشد، هر چقدر هم برای ترجمه و پخشش هزینه و حمایت شود باز مقطعی دیده می شود و نه ماندگار. در این سال ها کتاب هایی بودند که به زبان های دیگر ترجمه شدند اما واقعا دیده نشدند.
با این تفاسیر شما نگاه مالی به این پروژه ندارید؟
چرا داریم، ولی زیربنا نیست. مساله مالی، مساله ای مهم در تمام پروژه هاست که اگر خوب برآورده نشود، آن پروژه شکست می خورد، پس ما هم مساله مالی را مدنظر قرار می دهیم. دوستان علاقه مند به ترجمه آثارشان باید در نظر بگیرند که نرخ ترجمه از فارسی به زبان های دیگر با نرخ ترجمه آثار خارجی به فارسی برابر نیست. با این حال، اگر خواسته ما صرفا پول درآوردن بود، راه های دیگری در کار ما وجود دارد که همه بلدیم؛ اما من در حوزه کتاب دنبال دغدغه هایم هستم، همکاران تیمم هم همینطور.
این یک بیزینس فرهنگی است که می خواهد برای اسم ایران و اعتبار فرهنگی زبان فارسی فعالیت کند. متاسفانه هنوز هم گاهی که با دوستان خارجی از اهل ادب معاصر ایرانی صحبت می شود نام فروغ فرخزاد، صادق هدایت یا نهایتا محمود دولت آبادی را به عنوان معاصران مطرح می کنند؛ اضافه کنید کتاب های حمایتی را که ترجمه شان موجب هیچ تکان فرهنگی نشده. در چنین شرایطی، یک حرکت فرهنگی مستقل باید پول حداقل های خودش را تامین کند و روی پای خودش بایستد.
این یک جور مقابله با کتاب های بی ارزشی است که به زبان های خارجی ترجمه می شود؟
من کلا یک آدم ایجابی هستم، نه آدم سلبی! یعنی هیچ وقت در مقابل جریانی که به نظرم بد بوده و ناراحتم کرده، نایستادم و به جنگش هم نرفتم؛ بلکه همیشه جریان خودم را راه انداخته و با سیاست خودم جلو رفته ام. اگر یک جریان درست قدرت بگیرد، جریان نادرست خودبخود ضعیف می شود.
این روزها جوانان مشتاقی هستند که علاقه عجیبی به ترجمه آثار فارسی به زبان های دیگر دارند. چرا از این پتانسیل ها استفاده نکنیم، گردهم نیاوریمشان وبه چشم یک بیزینس به کارشان نگاه نکنیم؟ چند سال قبل باید با منت کشی دنبال کسانی می رفتیم که شاید کاری کنند؛ ولی حالا همکارانی خودشان جلو می آیند که با زبان انگلیسی بزرگ شده و با انگلیسی زبان ها هم از طریق فضای مجازی در ارتباط اند. باید با زمانه هماهنگ بود. شاید اگر ده سال پیش بود من این کار را شروع نمی کردم؛ اما امروز ظرفیتش هست؛ جهان هم به سمت شناخت بیشتر فرهنگ های مختلف رفته و باید با ما بیشتر آشنا شود.
کاری که آثار عباس کیارستمی در معرفی سینمای ایران انجام داد کار بسیار بزرگی بود، چون به جهان نشان داد سینمایی هم به نام سینمای ایران وجود دارد. حتی اگر بنا برسلیقه شخصی کارهای کیارستمی را دوست نداشته باشیم اما همه تایید می کنیم که او راهی را باز کرده که به دنبالش تمام جشنواره های جهان دنبال فیلم های ایرانی هستند. ما به همچین حرکتی در ادبیات هم نیاز داریم که هنوز رخ نداده است.
اشاره ای داشتید به این موضوع که هزینه ترجمه فارسی به انگلیسی با هزینه ترجمه انگلیسی به فارسی خیلی متفاوت است. این امکان وجود دارد که بگویید، هزینه ترجمه یک کتاب 200 صفحه ای چقدر می شود؟
من ترجیح می دهم که رقم پایانی را به دوستانی بدهم که روی ترجمه اثرش شان مصر و جدی اند؛ چون متاسفانه خیلی ها با شنیدن یک عدد حتی نسبی دنبال حاشیه سازی می روند. قیمت نهایی به عوامل زیادی بستگی دارد، عینا ترجمه یک متن انگلیسی که بسته به سبک و سختی یا سستی متن فرق می کند؛ اما به طور کلی این رقم بین سه تا پنج برابر هزینه ترجمه انگلیسی به فارسی یک اثر خواهد بود.
شما تضمینی هم بابت انتشار اثر می دهید؟
خیر. من همان اول کار با دوستان طی می کنم که ترجمه یک اثر به معنای آن نیست که ما برای شما ناشر هم پیدا می کنیم؛ ولی به هرحال هرکس که بخواهد ناشر پیدا کند، نخست باید ترجمه اثرش را در دست داشته باشد. یعنی ترجمه اثر به انگلیسی شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. ما تا اینجای کار با دوستان هستیم. اما سازوکار ارتباط با ناشران خارجی به شکل فردی نیست بلکه آنها معمولا آژانس های ادبی را طرف حساب می دانند و با آنها صحبت می کنند. من با برخی آژانس های ادبی در ایران در ارتباط هستم و می توانم کارهای این دوستان را به این آژانس ها بدهم تا اگر مورد پسند آنها بود، برای شان ناشر پیدا کنند. به طور کلی، ترجمه اثر به معنی چاپ کتاب در خارج از کشور نیست و نویسنده با این کار فقط نخستین قدم را برداشته، اما همین قدم خیلی مهم است و باید حرفه ای برداشته شود.
به عنوان سوال پایانی؛ امکان دارد که این کار هیچ نتیجه ای برای نویسنده نداشته باشد؟
حداقل نتیجه این است که اثر نویسنده برای مذاکره با آژانس یا ناشر ترجمه شده و قانونا دست خودش است تا بدون هیچ محدودیت زمانی و قانونی و با هر کشور و هر ناشری که خواست وارد صحبت شود. اما این کار هم مثل هرکار و شغل دیگری بگیر و نگیر دارد، عینا نگارش یک رمان فارسی که امکان دارد کارتان خیلی هم خوب باشد اما به دلایل مختلف هیچ ناشری آن را چاپ نکند. اما باز هم عینا هر کار دیگری، رسیدن به مقصد همیشه با اولین قدم شروع می شود.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران