یکی از مجذوب کننده ترین تفریحات جهان در تهران ؛ بازی با آب و آتش و باد...
به گزارش وبلاگ ساعت دیواری، چهار عنصر حیاتی یکجا جمع شده اند برای سرگرمی؛ آب، باد، خاک و آتش؛ سرگرمی خیس شدن، پرواز روی باد، راندن بر خاک و تماشا هرم آتش.
وبلاگ ساعت دیواری، اینجا پارک آب و آتش است؛ جایی که می توان مثل بچه هایی که از گرمای هوا خسته شده اند پا را روی سوراخ های فواره گذاشت و انتظار کشید تا آب پا را به بالا پرت کند و قطرات ریز آب کمی از گرمای کشنده تابستان کم کند؛ تابستان گرمی که تنها اوقات فراغت مفید بچه هایی است که نه ماه از سال را شاید به عشق تعطیلات انتها سال به مدرسه می روند.
آنها در این فرصت می توانند کمی هم بچگی نمایند. خانواده ها هم می توانند به جای تدارک تماشا یک سفر پردردسر، سری به تفرجگاه ها یا پارک های شهر تهران بزنند. از میان پارک ها و منطقه ها سرگرمیی شهر، این بوستان یکی از نوترین پاتوق های خانواده های تهرانی است؛ جایی برای تماشای نمایش آب و آتش است و سرگرمی با باد و خاک.
جیغ و هیاهوی بچه ها از کنار بزرگراه شهید حقانی هم شنیده می گردد. باید وارد بوستان شد تا علت این همه هیجان را فهمید. ساعت حدود پنج بعدازظهر است و با اینکه هوا به شدت گرم است، پارک شلوغ است. جایی بین ستون های تنومند فلزی، بچه هایی با هیجان به زمین چشم دوخته اند و سر و صدای زیادی به پا می نمایند. طولی نمی کشد که انتظار به سر می رسد و ناگهان آب با شدت از زیر زمین به بالا پرتاب می گردد.
تعدادی از بچه ها فرار می نمایند اما بقیه انگار که آب از سرشان گذشته باشد، می مانند تا سرمای آب فواره ها، گرمای این روزهای تهران را از سر و تنشان بشوید. فواره هایی که از سوراخ های همسطح زمین بالا می آیند آن قدر هیجان انگیزند که هیچ کس نمی تواند بدون وسوسه خیس شدن در زیر آفتاب داغ تابستان از کنار آنها عبور کند. آخر فوران آنها هیچ نظم و ترتیبی ندارد. هیجان خیس شدن و لذت خلاص شدن از گرما به حدی است که آدم بی اختیار به یاد آب بازی های دوران کودکی می افتد. حالا که خانه های تهران بدون حیاط و حوض شده اند اینجا محل مناسبی برای تجربه آب بازی تابستانه است.
فواره های سرگرمی
بهای زیادی ندارد؛ کسانی که تن به این امتحان می دهند یا خیس خیس می شوند یا کمی خیس. امتحان کردن شانس خیس شدن یا نشدن در موقع عبور از بین فواره ها کیف می دهد، آن هم در زیر گرمای شدید تابستانی که آدم را خیس عرق می نماید. این کار را حتما باید امتحان کرد، پس وسایلم را به کسی می سپارم تا بخت خودم را برای عبور از میان میدان فواره ها امتحان کنم. گرمای هوا هوس خنک شدن با آب را به سر آدم می اندازد اما هر بازی روی دیگری هم دارد؛ هیجان سرمای آب و فکر خیس برگشتن به خانه دو به شکم می نماید.
چند ثانیه مکث کافی است تا با تماشا بچه هایی که بی پروا به آب می زنند، وسوسه شوم. این صدای جیغ هیجان زده بچه هاست که مرا به سمت فواره ها می کشاند. حالا باید کودکی ام را رها کنم تا به میان آب ها برود. مدت کوتاهی نمی گذرد که من هم مثل تمام بچه های قد و نیم قدی که روی محیط دایره ای فواره ها بالا و پایین می پرند، سراپا خیس می شوم و برای لحظاتی هم که شده از داغی هوا کم می گردد.
فواره ها در محیطی دایره ای از زیر زمین بیرون می آیند و آب خارج شده از فواره ها از شیارهایی به زیر زمین باز می گردند تا آب کمتری به هدر برود. این را - نگهبان پارک به سرزمین من می گوید. وقتی با نگهبان حرف می زنم صدای هیجان زده بچه ها از پشت سرم اوج می گیرد. آنها هیجان زده اند، چون آب به داخل حوض بازی افتاده است؛ حوضی که ارتفاعش به زحمت 20 سانتی متر می گردد، وسطش کمی ارتفاع دارد و مثل یک جزیره از آب بیرون زده است. بعد از پر شدن حوض، بچه ها روی آن می نشینند و بعد گرمای تنشان را به آب می زنند.
آفتاب هنوز پرقدرت و گرم می تابد و هوای دم نموده در دوردست موج می زند و بالا می رود اما لذت بازی با آب آنقدر زیاد است که آنها حاضر نمی شوند لحظه ای آن را از دست بدهند؛ گرمای هوا مهم نیست، چون ما وقتی می آییم اینجا حسابی با آب خنک می شویم.
نوید که حدودا باید ده ساله باشد این را می گوید و لیز می خورد توی آب کم عمق حوض بازی بچه ها. خانمی پسر سه ساله اش را از حوض در می آورد. پسرک دست و پا می زند اما مادرش با وعده تماشای اسب او را به سمت یکی از سایبان های چادری می برد تا خشکش کند.
بازی با باد
با تاریک شدن هوا و رهایی از دست گرمای هوا، سایبان های چادری ، پر از خانواده هایی می گردد که به جای لگدمال کردن چمن ها، بساطشان را روی سطح سنگی آنجا پهن نموده اند؛ سایبان هایی که با طراحی دقیق به سبک سیاه چادرهای عشایر برپا شده اند؛ البته این چادرها یک فرق بزرگ با سیاه چادر دارند: آنها رنگشان سفید است! این پارک و سفیدچادرهایش، پاتوق خانواده هایی است که نمی توانند آخر هفته ها برای گردش و سرگرمی در دامان طبیعت، به خارج از شهر بروند. پارک کم کم شلوغ می گردد. حالا کافی است برای گذران وقت یکی از وسایل سرگرمیی پارک را انتخاب کرد؛ وسایلی که شاید اولین بار است در تهران دیده می شوند.
برای سوار شدن باید تعادلتان را با تقسیم کردن وزن، خوب حفظ کنید. متصدی خودران که وسیله ای دوچرخ و برقی است، با این شرح سوار یکی از این وسایل می گردد تا به علاقه مندان نشان بدهد چطور باید تعادلشان را روی آن حفظ نمایند، چون دو چرخ آن مثل دوچرخه در طول دستگاه قرار نگرفته است. تقابل این وسیله سرگرمیی نو با کالسکه های قدیمی تضاد جالبی را ایجاد می نماید.
از گوشه چشم راست و بین دو تپه انگار یک نفر روی هوا پرواز می نماید. این تیرول است، یکی از مهم ترین و وسوسه انگیزترین سرگرمیات پارک؛ وسیله ای که امکان آویزان شدن از آن و طی کردن یک مسیر بین زمین و آسمان را فراهم می نماید. برای این تجربه اول روی تپه بلندتر می روند و از یک دستگیره که با قرقره به طنابی بلند وصل شده آویزان می شوند. این دستگیره به یاری قرقره روی طناب سر می خورد و باعث می گردد خیلی راحت به تپه دوم که از اولی کوتاه تر است، برسند.
من هم برای تجربه می روم. قبل از اینکه از زمین جدا شوم ضربان قلبم بالا می رود و لحظه ای برای ول کردن خودم مردد می شوم اما معلق بودن بین زمین و آسمان هیجان بی نظیری دارد که قطعا به تجربه اش می ارزد. این تجربه آخر، دیگر رمقی برایم باقی نمی گذارد. حالا می توان با خیال راحت کنار یکی از دکه های خدماتی نشست و خود را مهمان یک نوشیدنی دلچسب کرد.
منبع: همشهری آنلاین